باغچه دل من
باغچه دل من

باغچه دل من

درد ما را نیست درمان الغیاث.........

هوالنور



روزی حضرت موسی به  پروردگار متعال عرض کرد:


«دلم می خواهد یکی از آن بندگان خوبت را ببینم.»

خطاب آمد:«به صحرا برو. آنجا مردی کشاوزی می کند. او از خوبان درگاه ماست.»

حضرت به صحرا آمد و مردی را مشغول به کشاورزی دید.حضرت تعجب کرد که او چگونه به درجه ای رسیده است که خدا می فرماید او از خوبان ماست.

از جبریل پرسش کرد. جبریل عرض کرد:در همین لحظه خداوند او را امتحان می کند،عکس العمل او را مشاهده کن. بلایی نازل شد که آن مرد در یک لحظه هر دو چشمش را از دست داد.

نشست و بیلش را در مقابلش قرار داد و گفت:

«مولای من،تا تو مرا بینا می پسندیدی، من داشتن چشم را دوست می داشتم،حال که تو مرا نابینا می پسندی ، من نابینایی را بیشتر از بینایی دوست دارم.»

حضرت دید این مرد به مقام رضا رسیده است.

رو کرد و به آن مرد فرمود:

ای مرد،من پیغمبرم و مستجاب الدعوه. می خواهی دعا کنم خداوند چشمانت را شفا دهد؟

مرد گفت:نه. حضرت فرمود چرا؟گفت:

آنچه مولای من برای من اختیار کرده بیشتر دوست می دارم تا آنچه را که خودم برای خودم بخواهم.


-----------------------------------------------------

هجر ما را نیست پایان الغیاث........


یاحق


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.