هوالنور
سلااااااااااااااااام
بزودی در این مکان از زیباترین و باشکوه ترین اثر هنری جهان رونمایی می شود.......
فقط چند روز دیگر مانده است ........
10
9
8
.
.
.
.
پس همچنان منتظر رویت این اثر هنری باشید
البته مراقبت چشمان و دهان خود هم باشید
ینی همچین چشماتون از حدقه در بیاد کدیگه نشه توش کرد
حالا از ما گفتن بودا ...........
پس فعلا بااجازتون
یاحق
هوالرحیم
می دونی چه موقع از روی دوچرخه می افتی؟
زمانی که رکاب زدن را فراموش کنی ،
زندگی نیز اینگونه است ...
ولی خداییش خود من به شخصه گاهی وقتا که چه عرض کنم بیشتر وقتا دلم می خواد از روی همین دوچرخه هه بیام پایینو یه نفسی تازه کنم و یکم رها بشم از دنیا و هرچی که توشه...
گاهی وقتا واقعا از این دنیا خسته میشم ( البته درست ترش بیشتر وقتاس ولی اینو نگفتم ک نگین چقد این دیگه افسردس)
بعضی وقتا واقعا از زمینو هرچی زمینیه بدم میاد.
دلم می خواد برم یجایی که اصا رو زمین نباشه هیچکسو هیچ چیز نباشه.
فقط من باشمو آسمونو خدای آسمونا......
----------------------------------------------------
آوارگی به کوه و بیابانم آرزوست...........
یاحق
آقای خوبم فکر نکنید که تنهایید ....
قول می دهیم همچون انها در کنارتان باشیم
قول می دهیم....
خدایا تا ظهور دولت یار
عزیز ما خامنه ای نگه دار
جهت سلامتی وطول عمر ایشون وتسلی دل فرزند حضرت زهرا
5صلوات
اللهم عجل لولیک الفرج
-------------------------------------------------
گر جان طلبد دریغ از جان نکنیم..........
یاحق
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت,سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را نگه جز پیش پا را دید، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کس آری به اکراه آورد دست از بغل بیرون که سرما سخت سوزان است
نفس، کز گرمگاه سینه می آید برون، ابری شود تاریک چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... آی ...
دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای
بیا بگشای در، بگشای، دلتنگم حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
----------------------------------------------------------------------------
این شعر قشنگو ................برام فرستاده بود
گفتیم بذاریمش اینجا
شمام بخونین
ممنون.........جونم
یاحق
تا شاید دل آقا کمی هم آروم بگیره
و خیالش کمی هم آسوده بشه
حداقل کمی......
یاحق
هوالجمیل
داشتم اونوقتی با خودم فک میکردم که تنها حیوونی که یکریز زر میزنه ببخشید فک میزنه نه ببخشید حرف میزنه
فک کنم فقط جوجه باشه نه؟؟؟؟؟
آخه هرچی دیگه فک کردم حیوون دیگه ای بذهنم نرسید حتی بقیه ی پرنده هام یکم حالیشون هس حداقل بعضی وقتا فک میزننو احساس خوش صدایی میکنن.
البته اینم بگم در وصف جوجه وان عزیز که بازم خدا رو شکر وقتی کولو ( البته این به زبون قلمونه همون بزرگ) میشن یکم عقلم تو کلشون شکل میگیره کمتر احساس خوش صدایی میکنن و دیگه یکریز ور ور نمی کنن.
واقعا خدایا شکرت......
حالا با خودتون نگین این دیگه چه ادم الافیه با خودش چی فکرا میکنه، ها!!!!!!
آخه اگه شمام در جایی که هم اکنون ما هستیم بسر میبردید حتما به این مقوله فکرتان سوق داده می شد
نمیدونم کدوم ................................................................... در همسایگیه ما متاسفانه یک جوجه ................... گرفته یکریز که چه عرض کنم ییییییییک بند داره زر میزنه ینی الان رو مخمه دیگه
نمیدونم چرا اونایی که از این کارها میکنن واقعا به هیچی دیگه فک نمیکنن نمیدونم شاید خیلی احساس تنهایی یا شاید احساس سکوت بیش از حد میکنن
نمیدونم والا.....
اللهم صبرا شدیدا......
الهی آمین
میگم حالا شمام بیکار شدین بشینین فک کنین ببینین حیوونی سراغ دارین انقد خر باشه.......
بهم بگین من الان هنوزم برام سواله ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یاحق
میگم از کاخ سعد آبادم خوب استفاده هایی میشه ها
با جشنایی که توش برگزار میکنن
ادم یاد جشنای دوران محمدرضا جان و ....... می افته
اصا چه خوب میشد همه دختر پسرای جوون که خرج گرفتن عروسی تو همین تالارای کوچیکم ندارن بیان تو همین کاخ سعدآباد خودمون جشنشونو بگیرن چی میشه مگه
اینم بالاخره مال بیت الماله دیگه
نیس!!!!!!!!!!
فقط یچیزی حالا که به این خانم ها 5تا سکه تقدیم فرمودید
پس به خانم اشتون جانتان چن تا تقدیم کردید
بالاخره ایشون هم جزو خانمان هستند دیگر!!!
میگم روز پدرم که دیگه نزدیکه وو ببینیم انشاالله این یکیو چجوری برپا میکنن
یاحق
هوالغفور
یه جا یچیزی خوندم برای خودم خوب بود گفتم برا شمام بذارم شاید بدردتون بخوره
نوشته بود:
علت شکست در زندگی گناهان هستند و راه نجات از آن توبه کردن است،
انسان پاک همیشه موفق می شود.
بنابراین از تمامی گناهان توبه کنید، نمازها را هیچ وقت قضا نکنید، ارتباط با نامحرم نداشته باشید، در هر کاری رضایت خدا و رسول را هدف خود قرار دهید. استغفار روزانه و تلاوت قران داشته باشید و دعا کنید.
این اعمال باعث مقبولیت و محبوبیت شما در نزد الله می شود و شمارا از هر شکستی نجات خواهد داد.
من خودم به شخصه بهش ایمان دارم و واقعا فک میکنم همین طوره چون مطمئنم اگر همیشه به تمام دستورات خدای مهربونمون عمل کنیم او هم همیشه به حرف های ما گوش میده و انشاالله استجابتشون میکنه....
--------------------------------------------------
ما هنوز اندر خم یک کوچه ایم......
یا حق
هوالحبیب
آقا ببخش بس که سرم گرم زندگی است
کمتر دلم برای شما
تنگ می شود...
----------------------------------------------------
اللهم عجل لولیک الفرج.........
یاحق
هوالغفور
سلام
میگم از من به شما نصیحت هرچیتون ک خراب شد فک کنم اگه بدین دست یه بچه دوساله باهاش ور بره بهتر درست بشه تا اینکه دست یه ادم مثلا حسابی با کلی دک و پز بدین.
باور کنین.........
ینی با تمام مویرگ ها و تمام سلولام بخصوص سلولای عصبیم درک کردم که میگم، حالا از ما گفتن بود.
ینی اونقد رسیدم که غلافای میلینم دیگه تحلیل رفته یکم سرعت پیام رسانیام کند شده الان دچار تیک عصبی شدم
خیر سر کلچمون که البته قبلا پربود الان یکی دوتا در میون شده رفتیم عینکمونو دادیم یجای مثلا بهتر که درست کنن. رفتیم بگیریم زدیم به چشمون عقب جلوییش ،درست شده بود ولی خداروشکر بالا پایین شده بود
میگم قربون خدا برم این جهتارو آفریدا وگرنه اینا می خواستن چیکا کنن والا .....
من اگه در دوران مدرسه این جهتارو مشکل داشتما الان دیگه فول شدم همچین خوبم درک کردم با تمام عمق مخم
میگم اگه شمام احساس کردین جهت جدیدی هست که ممکنه هنوز کشف نشده بگینا مدیونین اصا. ک من برم بدم اون جهتیم برن که دیگه کامل بشه دیگه
فقط خدا آخر عاقبت این چش بدبخت ما رو بخیر کنه. دیگه هرکدومش کدوم وری بشه با خداست دیگه
خب دیگه ما بریم
------------------------------------------------
شعر یادم نمیاد الان، مخم فعلا رفته مرخصی
چیه مگه شما نمیفرستینش مرخصی ینی همیشه ازش یریز کار می کشین بابا شما دیگه چه ظالمایین
یاحق
هوالبصیر
که مبادا کثیف باشد.....
میگم اسم قصه این دفه ما به قول بعضیا " قصه عینک منه "
البته اون بعضیا از ما تقلید کردنا و البته تر اون منظورش قصه ی عینک خودش بوده و ما قصه عینک خودمونه ک ما بهش میگیم دوربینمون.....
خب جونم براتون بگه که قصه از این جا شروع میشه که یه مدتی بود که هروقت با رفیقمون می رفتیم بیرون با وجود داشتن دوربین مبارک بر چشمان مبارک ترمان تابلوهای خیابان ها را ( البته اینم بگما فاصلشون زیاد بودا الان فک نکنین ما دوربین ته لیوانی میزنیما) به سختی می خواندیم و رفیقمان به آسانی می خواندند و در ذهن ما این سوال پیش می امد که چگونه ایشان بدون داشتن دوربین می توانند راحت بخوانند و ما با داشتن دوربین ناراحت بخوانیم
( وقتی میگن یدوست در حد خودت بگیر واسه همین میگن که هی تحقیرت نکننو تو هم هی تحقیر نشی)
و جالب اینجاست که اکثر دوستان بنده چشمانی همچون عقاب دارند که انشالله خدا بیشترش کند و پرو بالش را هم به انها بدهد.
خب بعدش، و ما به این سوال ذهنمان پاسخی ندادیم که البته پاسخی هم نداشتیم که بخواهیم بدهیم.
تا بعد سالیان دراز ( کمی اغراق که اشکالی ندارد، دارد؟؟؟؟؟) پدرمان که ما در خانه فادر صدایش می کنیم ( نا گفته نماند که مادرمان را ننه صدا میکنیم البته این بخاطر علاقه ی بسیار شدید به اوست و لا غیر ) متوجه شد که باید او هم دوربینی برای خودش دست پا کند در غیر این صورت در هنگام رانندگی به هیچ وجه نمی تواند سلامت خود و سایر سرنشینان خود را تضمین کند و ممکن است حادثه ای حادث شود که هیچ گاه نباید حادث شود و .....
ایشان در پی این متوجه شدن به چشم پزشکی مراجعه و دوربینی فراهم اوردند که کمی قیافه شان را متزلزل می کرد ولی چکار باید کرد راهیست که باید طی شد و هیچش کناره نیست....
با امدن فادر گرام به خانه به همراه دوربینشان من طبق معمولات خود عینک ایشان را بر چشمانم نهادم تا تستی کرده باشیم بالاخره ما خودمان در این راه ده دوازده عدد عینک بیشتر شکسته ایم و می دانیم، بله
کاشف به عمل آمدیم که بعله چشم چپ ما بیشتر از حدش چپ است ( الان خودمان به خودمان توهین کردیم) و ما هم تصمیم به مراجعه به سمت چشم پزشکی کردیم
اووووه خسته شدم
خب، خلاصه رفتیمو دیدیم بله چشم چپ ما نیاز به دوربین بهتری دارد و ماهم دوربین عزیز تر از جانمان را به دست بی کفایت منشیه لا محترم دکتر جان دادیم و با خیالی اندک اسوده به خانه برگشتیم. تا فردا به چه بدبختی بدون عینک سر کردیم به امید اینکه از فردا شب بهتر خواهیم دید و دغدغه ما که فقط دیدن تابلوهای خیابان هاست حل خواهد شد.
فردا شب به همراه ننه جانمان به مطب رفتیمو عینک عزیزمان را بر چشمان زیبایمان نهادیم.
درآنجا بود که متوجه ی فاجعه ای بس عمیق حتی از سونامی هم عمیق تر بود، شدیم.
عینک عزیزمان بعد از تعویض لنز چپش، تنظیمش به کل تغییر کرده بود.
فک کن لنز چپش ( ای بابا من نمیدونم کی پ و چ رو کنار هم میذاره نمیگن خب بپه قاتی میکنه مخصوصا اگه دوربینم نداشته باشه) جلوتر از لنز راستش قرار گرقته و کلا فرم عینک ما یورش جلویه یورش عقبه. البته به نظر منشیه .........هیچ مشکلی دیده نمیشد (فک کنم خوشم باید یسر بره اتاق کناری ) و کلا همه چی خوب و راحته و ما هرچی خودمان را کشتیم زیربار نرفت و خلاصه از بس ور ور کرد ما هم برای اینکه از دست تن ناهنجار گلویش خلاص شویم از ان خرابکار خانه بیرون شدیم.
و الان هم بازدن عینک قناسمان یا غناسمان ( باز معلمان ادب فارسی دست بکار نشوند که حوصله نداریما....) چشمانمان هم غناس می بیند. برای همین تصمیم به کنار گذاشتن ان تا مدتی نامعلوم کرده ایم البته علاوه بر ان یکسری کارهای مهم و البته مهم تر وضروری تر هم کنار گداشته ایم. که این بس باعث ناراحتیو رنجیده شدن خاطرمان گشته.
بله این است تاوان افرادان ناشیه موجود در جامعه که ما باید بدهیم.....
بله این بود قصه عینک ما .......
البته اینم بگما الان برا خودتون عینک بابا پنجلی رو برا ما تصور نکنین که میام یکاری میکنم که مجبور شین با همون عینک جایی رو رویت کنین.
حالا از ما گفتن بود....
آقا چقد اینا قشنگن
من از اینا می خوام.
فک کن هر روز هی پاپیونشو عوض کنی .وااااااااااااای
آقا می خوااااااام
----------------------------------------------
جور دیگر باید دید........
یاحق